در مرام بهائیت جز مادر و زنِ پدر بقیه حلالند!
از آنجا که بهائیان به دلیل ضعفشان هرگز تن به مناظره با او ندادند، او با صحبت ها و نوشته های روشنگرانه اش به مبارزه با آنان رفت. رئوفی در چند برنامه رادیویی به افشای بهائیان و عقایدشان پرداخت. او در کتاب نامه ای به برادرم، در قالب نامه ای به برادرش منصور رئوفی، عقاید بهائیت را زیر سوال برد. در بخشی از این نامه، خانم رئوفی به نقل و بررسی بخشی از متن کتاب «اقدس» که از مهم ترین...
بولتن نیوز: مهناز رئوفی (فاطمه السادات رستگاری) یکی از مستبصرانی است که به توفیق الهی، از فرقه ضاله بهائیت رویگردان شده، به اسلام عزیز گروید. او از سادات و اصالتا بهایی زاده است اما به همراه شوهرش به عقاید پوچ بهائیت پی برد و با اراده ای محکم و با تحقیق به اسلام ایمان آورد و همچنین با شمشیر تیز استدلال، بهائیان را به احتجاج طلبید.
از آنجا که بهائیان به دلیل ضعفشان هرگز تن به مناظره با او ندادند، او با صحبت ها و نوشته های روشنگرانه اش به مبارزه با آنان رفت. رئوفی در چند برنامه رادیویی به افشای بهائیان و عقایدشان پرداخت. همچنین کتاب های سایه شوم (که به تدریج در روزنامه کیهان منتشر شد)، مسلخ عشق، چرا مسلمان شدم؟ و نامهای به برادرم را در همین راستا نوشت. او در کتاب نامه ای به برادرم، در قالب نامه ای به برادرش منصور رئوفی (که مسئول مشارکت قاره ای بیت العدل است) عقاید بهائیت را زیر سوال برد. در بخشی از این نامه، خانم رئوفی به نقل و بررسی بخشی از متن کتاب «اقدس» که از مهم ترین کتب بهائیان است، پرداخته است که چند نمونه از آن را نقل می کنیم تا عمق انحراف فرقه ضاله بهائیت، این فرقه دست ساز استعمار، روشن شود.
گفتنی است بخش هایی که در گیومه آورده شده از متن کتاب اقدس و ادامه آن توضیحات خانم رئوفی است.
حکم زنای مرد و زن:
«خدا برای هر مرد و زن زناکاری حکم کرده است که دیه ای به بیت العدل بپردازند و آن مقدار نُه مثقال طلا است و اگر دوباره به زنا عود کند، شما نیز در گرفتن، دو مقابل آن عود کنید. این است آنچه که مالک اسماء در دنیا بدان حکم کرده است.» آیا زنی که مورد تجاوز مردی قرار می گیرد، پرداخت 9 مثقال طلا از سوی مرد به بیت العدل می تواند برای آن زن و خانواده آن زن خوشایند باشد؟ آیا به چنین حکمی راضی شده و از حیثیت بر باد رفته خود می توانند با 9 مثقال طلا که به خود آنها نیز نمی رسد و به بیت العدل می رسد (که هیچ ربطی به بیت المال ندارد) و این حق الناس است نه حق دولت، راضی می شوند؟ آیا این عدل است که حق مردم به حکومت برسد و هیچ حدی برای مرد زناکار قائل نباشند؟ گذشته از این و مهم تر از اینها باید گفت چگونه در این حکم، زنای محصنه و غیرمحصنه مشخص نشده یعنی حکم مرد یا زن مجرد زناکار و یا مرد و زن متاهل یکی است؟ آیا اجرای این حکم از عدل و انصاف به دور نیست؟
در احکام زخم زدن و کتک کاری:
«و اما زخم زدن و کتک زدن، احکام آنها به اختلاف مقدار آنها، اختلاف پیدا می کند و دیان برای هر مقدار دیه ای معین کرده است. به درستی که او هر آینه حاکم عزیز منیع است.» آیا حق زخم خورده و کتک خورده است که دیه بگیرد یا بیت العدل؟ آیا رضایت مضروب اهمیتی ندارد؟ و دیان چه کسی است که تعیین کننده دیه است؟ چرا مشخص نشده است؟
پادشاهان پروس را مخاطب می سازد:
«بگو ای پادشاه بدان ندا را از این هیکل مبین گوش ده که می گوید لا اله الا انا الفرد القدیم یعنی خدائی جز من فرد و قدیم نیست.»
خطاب به پادشاهان آمریکا :
«ای پادشاهان روسای جمهور آمریکا! به آنچه کبوتر بر شاخه درخت بقا می خواند که لا اله الا انا الباقی الغفور الکریم یعنی خدائی جز من غفور و باقی و کریم نیست. ای گروه امرا به صدائی که از مطلع کبریا بلند است که لا اله الا انا الناطق العلیم یعنی خدائی جز من ناطق علیم نیست گوش دهید با دست های عدل شکسته را اصلاح کنید و ستمکاران را به تازیانه های اوامر پروردگار خودتان که امر حکیم است، بشکنید.»
در خانه سوزی و قتل عمدی:
«کسی که خانه ای را عمداً آتش بزند او را بسوزانید و کسی که عمداً بکشد او را بکشید. قوانین خدا را با دستهای قدرت و اقتدار بگیرید و سنتهای خودتان را ترک کنید و اگر آنها را محکوم به حبس ابد کنید باکی در کتاب بر شما نخواهد آمد.» کسی که خانه را می سوزاند باید بی رحمانه سوزانده شود در حالی که یک جانی که باید کشته شود دیه می پردازد!! یعنی جان انسان به جای اموال مادی باید گرفته شود.
ذکر حکم پسران در حرمت زن پدران و حیاء بهاء از بیان آن:
«به تحقیق که زنِ پدران شما بر شما حرام شده است. ما حیا میکنیم که حکم پسران را بیان کنیم. ای ملاء امکان از رحمن بپرهیزید و چیزی را که در لوح از آن نهی شدید مرتکب نشوید و در بیابان شهوات از سرگردانان نباشید.» برادر عزیز در این موضوع هم بیشتر دقت فرمائید چرا که سایر محارم دیگر را مشخص ننمودهاند؟ آیا خواهران و دختران و خاله ها و … حلالند؟ اگر حلال نیست چرا مشخص نشده اند؟ اگر می خواهید بگوئید اینها در اسلام هم حلال نبوده و لازم به تذکر نیست، زنِ پدر هم در اسلام حلال نبوده و لازم به تذکر نبود، پس چرا فقط به زنِ پدر اشاره کرده اند و سایر محارم را نام نبرده اند؟ آیا بعضی ها حق ندارند که می گویند در مرام بهائیت جز مادر و زنِ پدر بقیه حلالند؟ البته بگذریم از مسائل چندش آور که با مستندات، عده ای جمع آوری نموده و حیثیت بهائیان را زیر سوال برده اند. آیا هرگز این سوال را از خود کرده بودید که این حکم چرا و چگونه به این منوال و این چنین در نهایت نقص، صادر شده؟ و اگر کسی مرتکب خطائی شد، به چه مجوزی می شود او را توبیخ و عقاب نمود؟ برادر جان! از آنجائی که این مکتب به دست سیاست مداران و دشمنان دین و دیانت ساخته شده و یکی از اهداف اصلی بهاء نیز به اطاعت از آنان همین مطلب بوده است، احکام بسیار اساسی و بنیادی را سطحی و ناقص مطرح نموده و در بسیاری موارد هیچ اشاره ای نکرده، مثل زنای محصنه و غیر محصنه و یا همین عدم توضیح حلال و حرام و محارم. اما مسائلی که به نظرش می توانسته ضربهای به اسلام وارد کند و عده ای مستعد بی دین را که غیرت و درد دین ندارند جذب کند، مفصل شرح داده در حالی که مطالبی بسیار جزئی هستند و نیازی به آن همه شرح و تفصیل ندارند.
مجتبی شایسته نیا
منبع: نامه ای به برادرم، مهناز رئوفی (فاطمه السادات رستگاری)، صص30 تا 35
ناراحتی یک مشارکتی از مرخصی دوستان زندانی!
اخبار بدست آمده حکایت از آن دارد که مرخصی زندانیان حوادث بعد از انتخابات با مخالفت و واکنش برخی از دوستان و یاران فتنه گر آنان مواجه شده است.
به گزارش«جوان آنلاین»، اخیرا یکی از فتنه گران ، مرخصی زندانیان حوادث بعد از انتخابات را مانعی برای تحرکات فرقه سبز علیه نظام عنوان کرده است.
یکی ا زاعضای حزب منحله مشارکت از افرادی است که از مرخصی دوستان خود ناراحت بوده و در این خصوص گفته است،به مرخصی آمدن این افراد موجب ساکت و غیر فعال شدن خانواده های آنان می شود.
وی همچنین تصریح کرده است،زمانی که زندانیان در زندان بسر می برند ما راحت می توانیم از خانواده های آنان برای داغ کردن فضا استفاده کنیم ولی وقتی که آنها بیرون می آیند خانواده های آنان نیز از تب و تاب می افتند.
گفتنی است این اظهارات در حالی صورت می گیرد که رفتارهای فرصت طلبانه و منفعت طلبانه از دوستان قدیم مورد اعتراض خانواده های زندانیان حوادث بعد از انتخابات نیز قرار گرفته است.
4ایرانی درمسیرسامرا، بغدادزخمی شدن
بر اثر انفجار بمب دست ساز صوتی در مسیر اتوبوس حامل زائران ایرانی در عراق ، چهار زائر از جمله یک کودک پنج ساله زخمی شدند.
به گزارش واحد مرکزی خبر از بغداد؛ این اتوبوس ساعت 17:40 دیروز به وقت محلی در مسیر سامرا به بغداد در حرکت بود که بمب در منطقه دجیل سه راهی بلد منفجر شد و شیشه های اتوبوس شکست.
محرمعلی آهنگران نماینده شرکت شمسا در عراق گفت این اتوبوس حامل کاروان زائرانی از تهران بود که در قالب کاروان حج و زیارت با مدیریت شرکت کارگزاری جویندگان یقین به عتبات عالیات مشرف شده اند.
وی افزود چهار زائر ایرانی بر اثر شکسته شدن شیشه اتوبوس (سمت شاگرد) زخمی و سپس درمان شدند و حالشان خوب است.
شیوه های نادرست والدین برای مقابله با استفاده فرزندان شان از اینترنت
مطالعات پژوهشگران" دانشگاه ایلینوی" نشان می دهد اغلب والدین زمانی از نحوه استفاده فرزندشان از اینترنت آگاه می شوند که فرزندشان حداقل برای یک ماه از سایت های غیر اخلاقی دیدن کرده و با افراد جدیدی نیز آشنا شده اند. شاخص ترین دلیل این تغییر، تحول رفتاری کودکان، جوانان و نوجوانان است.
پژوهش ها نشان می دهد نخستین واکنش والدین، منع استفاده از اینترنت است، اما به عقیده روانشناسان این حرکت نادرست ترین گزینش بوده و خود عاملی محرک جهت گرایش بیشتر فرزندان به استفاده از اینترنت به صورت نامناسب است. در مواردی این گرایش به حدی است که فرد را به حضور در منزل دوستان مجبور می کند.
از آن جایی که این منع، افزایش استفاده را در پی دارند ، ارتباط والدین و فرزندان- وارد مرحله ای حاد می شود که با بروز این شرایط رفتارهایی چون تنبیه بدنی، تنبیه لفظی ، تهدید، شکایت از فرزند به اقوام نزدیک ، مراجعه به مدرسه و در میان گذاشتن موضوع نه به صورت خصوصی، بلکه به صورت مشاجره ای بین اولیای مدرسه، فرزند و والدین ، منع ارتباط فرزند خاطی با دوستان و همکلاسی ها و..... از والدین سر می زند که تردیدی نیست این رفتارهای نامناسب نتیجه ای کاملا" به عکس دارد. بر اساس آمار یونیسف، 75 درصد از جوانان، 15 درصد از نوجوانان و 10 درصد از کودکان تنها به دلیل لجبازی و سرپیچی از والدین به بازدید از سایت های غیر اخلاقی گرایش نشان داده و این گرایش را با مراجعه دائمی به این سایت ها، صحبت کردن از آنچه در این سایت ها مشاهده کرده اند و پیشنهاد سایت های جدید به دوستان به ویژه هنگام حضور والدین، نشان می دهند.
موسوی،ماهواره،حجاب باید آزاد شود!
سایت رادیو اسرائیل در خبر امروز خود نوشت: «آیت الله بیات: موسوی، کروبی، ماهواره و حجاب آزاد شوند.»
سایت رادیو اسرائیل امروز 27 جولای (5 مرداد) در خبری تحت عنوان"آیت الله بیات: موسوی، کروبی، ماهواره و حجاب آزاد شوند" اظهار داشت: «یک روز پس از آنکه سازمان عفو بین الملل، امنستی اینترنشنال، وضعیت حقوق بشر در ایران را به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش "فاجعه بار" توصیف کرد و خواهان آزادی فوری موسوی و کروبی و همسران آنها از حصر خانگی شد، آیت الله بیات زنجانی، از روحانیون بلندپایه مخالف حکومت گفت که حصر آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان "نامشروع" است.»
این رسانه صهیونیستی افزود: «او (بیات) همچنین گفت که حجاب نباید اجباری باشد و ماهواره نیز حرام نیست و صدا و سیمای حکومتی نیز، شایسته عنوان "ملی" نیستند.»
اسدالله بیات زنجانی، در حالی مدعی تصدی مقام رفیع مرجعیت است که اظهارات وی، جز به مذاق دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب خوش نیامده است. اگر مرجعیت شیعه یعنی میرزای شیرازی که با یک فتوا استعمار پیر انگلیس را زمینگیر کرد، آیا جایی برای خودنمایی امثال آقای بیات باقی خواهد ماند؟!
ترویج حجاب با اقدامات سلبی غیر ممکن است
جالب است که رئیس جمهور در سال 84 طرح عفاف و حجاب، مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را به تمامی دستگاههای متولی گسترش حجاب و عفاف ابلاغ کرد، که طی آن وظایف همه دستگاهها به صورت جزئی مشخص شده است. اما با گذشت 6 سال از اجرای این طرح تاکنون خروجی قابل توجهی از این طرح عاید ملت ایران نشده است. چرا که شورای عالی انقلاب فرهنگی تصور می کند با چند تا مصوبه روی کاغذ می تواند مشکل حجاب را حل کند...
بولتن نیوز: ضرورت اجرای طرح عفاف و حجاب در جامعه بر هیچ کس پوشیده نیست و انتظار مردم و همه مسئولان این است که ظاهر جامعه اسلامی ،متناسب با خواست مردم ولایت مدار و شهید پرور کشور باشد.
آثار زیانبار بی حجابی و بدحجابی در جامعه تقریبا نیازی به توضیح ندارد و خواسته همه دلسوزان نظام این است که فضای عمومی کشور متناسب با فرهنگ اسلامی تنظیم شده باشد.
بد حجابی از بی حجابی بسیار بدتر و اثرات زیانبار آن نیز بسیار بیشتر است ، پس مقابله با این پدیده شوم اجتماعی نیازمند اقدام عاجلانه اما با تدبیر است چرا که اگر اینگونه نباشد دوام این طرح کوتاه مدت و اثرات آن ناپایدار است.
برخورد ویژه با مانکن ها و کسانی که برنامه ریزی شده با ظاهری نامناسب در اماکن عمومی شهر به راه می افتند، بدون شک حرکتی در راستای جنگ نرم و شبیخون فرهنگی علیه ملت ایران است.
پس در برخورد با این پدیده نباید سر سوزنی اغماض صورت بگیرد اما مسئله سر این است که این برخورد باید چگونه و به چه نحوی صورت بگیرد که بتواند موضوع عفاف و حجاب را بطور کامل حل کند.
آنچه تا امروز پیداست ، مسولان کشور این وظیفه را به دوش نیروی انتظامی قرار داده اند و نماد اصلی مبارزه با پدیده بدحجابی در کشور در حال حاضر نیروهای نظامی هستند. اما اگر به نتایج و خروجی این طرح در سال های اخیر نگاهی بیندازیم توفیق چندانی را در مبارزه با پدیده بدحجابی مشاهده نمی کنیم ، البته واضح پیداست وقتی بخواهیم گره فرهنگی را با اقدامات سلبی باز کنیم نتیجه چیزی غیر از این هم نباشد. پس چاره کار چیست؟
اولین و مهم ترین مشکل ما این است که جاها را عوض کرده ایم و کار ارشادی و فرهنگی را به دوش نیروی انتظامی انداخته ایم .
در سینما و تلویزیون ما برخی از بازیگران داخلی با ظاهری نامناسب ظاهر می شوند بعد انتظار داریم گشت ارشاد با کسانی که به تبعیت از هنرمندان ظاهر خود را می آرایند چگونه برخورد کند. در دانشگاههای ما قوانین انضباطی و رعایت عفاف و حجاب یا اصلا نیست یا اگر هست درست اجرا نمی شود. چند سال است که حرف از تعیین الگوی اسلامی برای حجاب می زنیم اما متاسفانه تاکنون کار جدی و خروجی مشخصی از این طرح خارج نشده ، هنوز آموزش عفاف و حجاب در آموزش و پرورش نهادینه نشده و وقتی برخی از معلمان زن آموز و پرورش خود حجاب را رعایت نمی کنند چه انتظاری از شاگردهایی داریم که توسط این معلمان پرورش پیدا می کنند.
وقتی که نگاه و برخورد برخی از سازمان و ادارات در مورد جذب نیروهای زن طوری است که به دنبال دختران و زنانی با چهره های مانکنی و بزک کرده می گردند چه توقعی داریم که حجاب در میان جامعه نهدینه شود؟
جالب است که رئیس جمهور در سال 84 طرح عفاف و حجاب، مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را به تمامی دستگاههای متولی گسترش حجاب و عفاف ابلاغ کرد، که طی آن وظایف همه دستگاهها به صورت جزئی مشخص شده است. اما با گذشت 6 سال از اجرای این طرح تاکنون خروجی قابل توجهی از این طرح عاید ملت ایران نشده است. چرا که شورای عالی انقلاب فرهنگی تصور می کند با چند تا مصوبه روی کاغذ می تواند مشکل حجاب را حل کند.
به نظر می رسد برای حل مشکل بدحجابی در جامعه راهی بجز وارد شدن تمام سازمانهای فرهنگی مسئول نیست و لازم است مجلس محترم نیز با تصویب قوانین به موقع و کارامد جلوی این پدیده شوم را بگیرد.
سید مجتبی مجاهدیان درباره جلسه روضه خصوصی در منزل رهبر انقلاب نوشته است:
توفیق رفیق شد به همراه تعدادی از همکاران نهاد نمایندگی مقاممعظم رهبری در دانشگاهها و در معیت حجتالاسلام والمسلمین محمدیان نمایندة معزز معظمله در نهاد، روز سهشنبه 7 تیرماه 1390(25 رجبالمرجب 1332 قمری)، در سالروز شهادت حضرت امام موسیبنجعفر(ع)، در مجلس روضة خصوصی مقاممعظم رهبری شرف حضور یابیم.
چون در ابتدا تصور میکردم که به روضة عمومی حسینیة امام خمینی(ره) دعوت شدهایم، از آنجا که خوف آن را داشتم که علیرغم تحمل جور گرمای طاقتفرسای تیرماه و حرکت از قم به تهران، آخرالامر نیز به علت ازدحام خیل عظیم مردم ولایی، جایی در صحن حسینیه پیدا نکنیم، حضور یا عدم حضور خود را به نتیجة استخاره سپردم. پس با یکی از آقایانی که معتقد به استخارههای او هستم، تماس گرفتم. ایشان پس از استخاره، بدون آنکه بپرسند مورد آن چیست؟ پاسخ داد: «خیلی خوب است. دو بار استخاره گرفتم که هر دو"آیات بهشت" آمد!»؛ پس بیتأمل، ثانیه شمار لحظة حرکت شدم؛
جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط
که خارهای مغیلان حریـر میآیـد
... آقا رأس ساعت 30/10 وارد اطاق شدند و ضمن نشستن بر صندلی ـ مستقر در ذیل عکس امام خمینی(ره) و روبروی عکس دیگری از آن حضرت که بر دیوار مقابل نصب شده بود و زیر آن، تابلوی حدیثی تأمل برانگیز از امیرالمؤمنین علی(ع) خودنمایی میکرد که میفرمود: «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاجْلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم؛ کسی که خود را پیشوای مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آنکه دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، با کردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادبآموز خود بیش از آموزگار و ادبآموز مردم، شایسته تجلیل است.»(نهج البلاغه، حکمت73) ـ
رو به حضار، از صدر تا ذیل مجلس را با تحیت و ابراز محبت نواختند. سپس حجتالاسلام ماندگاری، پس از کسب اجازه، به مدت 25 دقیقه سخن راند و روضه خواند؛ و پس از وی نیز یکی از مداحان، ذکر مصیبتی در رثای باب الحوائج(ع) نمود؛ و به این ترتیب مجلس روضه با ادعیة پایانی سخنران و آمین حضار و ورود چای، به پایان رسید.
اما این همه ماجرا نبود؛ بلکه با ورود چای پس از روضه ـ به سبک مجالس سنتی بیوت علما که یک چای به محض نشستن و یک چای پیش از برخاستن، به جالسین میدهند ـ فرصتی پیش آمد تا رهبر فرزانه انقلاب، به طور غیر رسمی، چند نکته مهم بیان کنند.
معظمله رو به سخنران مجلس فرمود:
«امام موسیبنجعفر(ع) ادعای تشکیل حکومت داشت؛ و خلفای جور این را میفهمیدند. دعوای آنها با ائمه(ع) و از جمله این امام بزرگوار بر سر علم امام(ع) نبود؛ چرا که خلفا همه به علم ائمه(ع) اقرار داشتند. این نکته باید گفته و تکرار شود. این مسئله اگر تبیین نشود، بقیه حرفها در بارة اهلبیت(ع) کامل نیست. کتاب زندگی ائمه(ع) اینگونه کامل میشود که ایشان میخواستند "حکومت اسلامی" تشکیل دهند. پس مسئله، داعیة خلافت و امامت بود؛ که ائمه(ع) در این راه کشته شدند و موسیبنجعفر(ع) به زندان رفتند و عاقبت به شهادت رسیدند. اگر از ائمه(ع) نمیترسیدند که ایشان را زندان نمیکردند.
پس نزاع، نزاع قدرت است؛ البته با ماهیت خاص خود. این باید تبیین شود. اگر چه ائمه(ع) گاه در مقابل خلفا تقیه میکردند. شیعیان ایشان نیز به این معنا توجه داشتند؛
مثلاً وقتی که میخواستند به ظاهر در مورد موسیبنجعفر(ع) سعایت کنند، تا هارون آنها را به زندان ببرد، آن شخص سعایت کننده چون به حضور هارون رسید، پرسید: «یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! خَلِیفَتَانِ فِی الْأَرْضِ مُوسَیبْنُجَعْفَرٍ بِالْمَدِینَةِ یُجْبَی لَهُ الْخَرَاجُ وَ أَنْتَ بِالْعِرَاقِ یُجْبَی لَکَ الْخَرَاجُ؟»(بحارالانوار، ج 48، ص240)؛ آیا برای دو خلیفه همزمان در یک سرزمین خراج جمع میشود؟! هارون گفت: برای چه کسی غیر از من؟ گفت: مردم خمس مالشان را به مدینه، نزد موسیبنجعفر میفرستند.»
ناگفته نماند مقام معظم رهبری در چند جای دیگر، به مناسبت، توجه همه را معطوف به این فصل مهم و مشبع از کتاب حیات پر برکت اهلبیت(ع) کرده و اقدام به رمزگشایی از این فراز حساس تاریخ اسلام نموده و ما را از غفلت در این مورد مهم برحذر داشته است؛ از جمله در دیدار با علما و روحانیون استان لرستان(30/5/1370)، و پیش و بیش از آن، در پیام خود به سومین کنگره جهانی حضرت امام رضا(ع) (26/ 07/ 1368) به تفصیل میفرماید:
«چرا [حضرت امام موسیبنجعفر(ع)]در گفتگو با هارون که به او خطاب میکند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز میگشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمهای به نام «حسنبن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام میکشاند و آنگاه خود را امام مفترضالطّاعه، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفه عباسی در آن متمکن بود، معرفی میکند؟! چرا به «علیبنیقطین» که صاحب منصب بلند پایه دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا میخواند؟! چگونه و با چه وسیلهای آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید میآورد و شبکهای که تا چین گسترده است، میسازد؟!
چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هر کدام در برههای از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههای از دوران سیوپنج ساله، در اختفا بهسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفه وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم کجاست؟
چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل میکند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد؛ و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک میکند که بر همة کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آنجا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین! و چرا رفتار همان خلیفة ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانی سخت میافکند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید میکند؟! اینها و صدها حادثه توجه برانگیز و پرمعنا و در عین حال ظاهراً بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسیبنجعفر(ع) هنگامی معنا میشود و ربط مییابد که ما آن رشتة مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظة شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم.
این رشته، همان خط جهاد و مبارزه ائمه(ع) است که در تمام دوران دویست و پنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً، تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه تصویری روشن از معرفت اسلامی است؛ ثانیاً، تبیین مسئله امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه اسلامی؛ و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(ص) و همه پیامبران(ع)؛ یعنی اقامة قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنة حکومت و سپردن زمام اداره زندگی به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند.»
و اما، پس از جاری شدن این نکتة دقیق بر لسان مقام معظم رهبری، دوباره بال سکوت بر مجلس گسترده شد. در اینجا چشم من و شاید دوستان دیگر، به دهان اولیاء ارجمند نهاد دوخته شد تا بلکه از این فرصت استفاده کرده و درخواست رهنمود و یا توصیهای خاص از رهبر فرزانه انقلاب خطاب به مجموعه نهاد داشته باشند؛ اما گویا یکی از حضار ـ از اعضای نهاد مرکزـ بیش از همه مترصد فرصت بود تا لذت همسخنی با آقا را نصیب خود کند! در این وقت، او اجازه خواست تا پرسشی را محضر معظمله مطرح نماید؛ و آن پرسش در بارة «نسبت تمدن اسلامی و حیات ائمه طاهرین(ع)» بود! که آقا بلافاصله با تبسمی ـ در حالی که استکان چای در دستشان بود ـ خطاب به سائل فرمود: «خب، خودتان برید روش فکر کنید!» که باعث انبساط و خنده حضار شد؛ اما در ادامه چون آن شخص، سئوال خود را به بیانی دیگر پیگیری کرد، و به نوعی ول کن ماجرا نبود، آقا به نکته دقیق دیگری در بارة ائمه(ع) اشاره فرمود:
«ظلم به اهل بیت(ع) یک مسئله دو وجهی است؛ از یک طرف نشان دهنده ستم و تعدّی به ایشان است، و از سوی دیگر نشان دهنده صبر ائمه(ع) میباشد؛ که این جلوه زیبای حیات ایشان است، و نباید از این غافل بود؛ چنانکه سیدبنطاووس در مقدمة «لهوف» میگوید که اگر امتثال فرمان سُنّت نبوی و کتاب الهی در پوشیدن لباس جزع و مصیبت، هنگام از بین رفتن نشانههای هدایت و بروز بدعتها نبود، روز شهادت سیدالشهداء(ع) را روز عید و شادی میدانستیم و لباسهای سرور و فرح بر تن میکردیم (اشاره به: «وَلَوْلا إِمْتِثالُ أمْرِ السُّنَّةِ وَالْکِتابِ فی لَبْسِ شِعارِ الْجَزَعِ وَالْمُصابِ، لأجْلِ ما طَمَسَ مِنْ أعْلامِ الْهِدایَةِ، وَ اُسِّسَ مِنْ أرْکانِ الْغَوایَةِ، وَ تَاَسُّفا عَلی ما فاتَنا مِنْ تِلْکَ السَّعادَةِ، وَتَلَهُّفاً عَلی اِمْتِثالِ تِلْکَ الشَّهادَةِ، وَإِلّا کُنّا قَدْ لَبِسْنا لِتِلْکَ النِّعْمَةِ الْکُبْری اَثْوابَ الْمَسَرَّةِ وَالْبُشْری»)؛ مولوی هم میگوید:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خـواب گران
روح سلطانـی ز زندانـی بجسـت
جامه چه درانیم و چون خاییم دست؟
چون که ایشان خسرو دین بودهاند
وقـت شـادی شـد چو بشکستنـد بند
سـوی شـادروان دولـت تاختـنـد
کنـده و زنـجـیـر را انـداختـنـد»(مثنوی معنوی،دفتر6)
و سپس آقا از جای برخاستند و با صلوات جمع بدرقه شدند؛ و ما ماندیم و این سخن ابوالعلاءالمعرّی در وصف سیدمرتضی(ره):
لَو جئتَهُ لرأیتَ الناس فی رجلٍ
و الدهر فی ساعةٍ و الارض فی دارٍ
اگر نزد او حاضر میشدی، همه مردم را در یک مرد، همه دهر را در یک ساعت، و همه زمین را در یک خانه مییافتی.
و سلام بر دلدادگان کوی یار
منبع :نشریه معارف
«نه غزه» در ایران «لا ایران» در سوریه!؟
عبدالله گنجی | برخی از نیروهای سیاسی درون کشور و حتی برخی دوستان بدون تحلیل یا ساده اندیش این سؤال را طرح میکنند که چرا نظام جمهوری اسلامی ایران، خصوصاً در حوزه رسانهای بین حرکتهای مردمی در سوریه با بقیه جهان اسلام تفاوت قائل میشود. اگر قیامها، قیامهای مردمی است، چه فرقی میکند که در صنعا و تعز باشد یا در حمص و دمشق؟
مقام معظم رهبری چندی پیش اعلام کردند که موضع ما نسبت به حرکتهای مردمی درجهان اسلام روشن است و از آن حمایت میکنیم مگر آنکه امریکاییها در آن دخالت داشته باشند و تأکید کردند که هر جا امریکاییها حضور دارند ما نقطه مقابل آن هستیم. قبلاً تحلیل و قضاوت بر این بود که آنچه در سوریه میگذرد یک جریان افراطی و اسلامی سلفی است که دست به اسلحه برده و سطح بالایی از خشونت در رفتار سیاسی آنان و در واکنش حکومت سوریه مشهود است.
البته تحلیل بر این بود که جریان مخالف دولت اسد در سوریه چون یک جریان افراطی سلفی است طبیعتاً باید ضد صهیونیستی هم باشد که بعداً معلوم شد به رغم اشغال بخشی از کشورشان، از آنان موضعی علیه صهیونیست صادر نمیشود.
اکثر تحلیلگران موافق و مخالف دولت سوریه این را طبیعی میدانند که: چون سوریه عقبه جغرافیایی و پشتیبانیکننده مقاومت در لبنان و فلسطین است و درعین حال متحد منطقهای ایران نیز هست، صهیونیستها، جریان 14 مارس لبنان و امریکاییها درصدد فروپاشی آن جهت پایان دادن به مقاومت می باشند. اما آنچه نشان داد که منشأ حرکتهای پس از انتخابات ریاستجمهوری 1388 در ایران و اعتراضات اخیر سوریه از یک جا نشأت میگیرد، عدم مخالفت معترضان سوری با اشغال بخشی از کشورشان توسط صهیونیستها و یکی بودن شعارهای روز قدس در ایران و شعارهای چند هفته گذشته در سوریه است. در ایران شعار میدادند «نه غزه نه لبنان» و در سوریه شعار میدهند «لا ایران، لا حزب الله» چرا منشأ و نوع این دو شعار یکی است؟
آیا دولت سوریه از منابع آن کشور کمکی به ایران میکند که مردم آن کشور معترض آن باشند؟ آیا حزبالله غیر از صهیونیستها برای کسی خطرآفرین است که مردم سوریه پرچم آن را آتش بزنند؟ مگر نه این است که ایران و سوریه فقط در مبارزه با صهیونیست و کمک به مقاومت هممنافع هستند؟ لذا دشمنی این دو با صهیونیستم میتواند یکی بودن شعارها در دمشق و تهران را توجیه کند.
نکته جالب اینکه شعار «نه غزه نه لبنان» ابتدا توسط سایت وزارت خارجه اسرائیل تئوریزه شد. قطعاً شعار «لا ایران و لا حزب الله» نیز از این مرکز تولید شده است. آیا هیچ ملت عربی را میشناسید که علیه حزب الله شعار دهد؟رهبر حزب الله محبوبترین فرد جهان عرب است. بنابراین باید یقین کرد که امریکاییها تجربه شعارهای ایران را در سوریه پیاده میکنند و وقیحانه سفرای امریکا و فرانسه به شهرهای سوریه سفر و علناً با مخالفان دیدار میکنند.
شعار «لا ایران و لا حزب الله» و آتش زدن پرچم ایران و حزب الله توسط عدهای قلیل در سوریه نشان داد که رسانههای نظام جمهوری اسلامی به خوبی تشخیص دادهاند که همراهی با اعتراضات در سوریه یعنی همراهی با صهیونیستها و امریکا؛ از این رو نظام جمهوری اسلامی هوشمندانه در این تور گرفتار نشد.
این بدان معنی نیست که دولت و حاکمیت سوریه بیاشکال هستند اما مهم این است که بدانیم ردپای صهیونیستها و امریکا در حوادث سوریه قطعی است و همان سنسورهایی که در ایران فعال بود به سوریه منتقل شده است.
امریکاییها با شعارهای دروغین ارسال اسلحه و نیرو به سوریه از سوی ایران، درصدد ارائه چهرهای غیر واقعی از ایران برآمدند و تا حدودی موفق به این اثرگذاری شدند. اما شعار «لا ایران و لا حزبالله» نشان داد که موضع ایران در قبال حوادث سوریه صحیح و قابل دفاع است.